اب که از سر زندگی گذشت
چه یک وجب چ صد وجب
امروز
وای از این امروزها
رعدی خروشی ابری
تیری امد و رفت
امد و رفت یاد نگاهت را بر من انداخت
یاد حرمتی ک در نگاهت نشکست
دلم به یادت زنده شد
لحظه ای کوتاه زیست
خودش را به آغوش گرفت
و در تمنای آبی
خفت
روزی شاید نگاهم به نگاهت خورد
روزی شاید وسط پارکی خیابانی زیر بارانی جایی
شاید
بشود کسی را دید ک فقط چشمانش همرنگ تو باشد
به خداحافظی تلخ تو سوگند
نشد!
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد!
nalar oldo rohoom doimaz
gozom gorsa gonlom bilmaz
har ayrilic bir bashanmich
be genish la sonom olmaz
ama don dosan seviorom sani
gal desam
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
امروز بعد چند روزی کمی دلم هوای خودم را کرده است
خدا جون مرسی که جواب قهر کردنامو دادی :)
خیلی دوست دارم
خیلی بیشتر از بچگیام:)
معنای بی نهایت این تصویر بهم نیرو میده:)
...
خود،خود،خود
و در اندیشه ی خود بودن؟
خود چیست؟
و این سوالی است که اگر درگیرش شوی اعتیادی است تلخ و شیرین
مانند زندگی می ماند
پستی و بلندی هارا تجربه میکنی که خود را بیابی
خسته ام خدا
خسته ام
لااقل بدتر از این ها را روبرویم نمایان نکن
مرد هم که باشی طاقت اینهمه زجر را نخواهی داشت
خدایا قربانی این ماجرای زندگی من بودم
همیشه و در همه حال
این عذاب رهایم نمیکند
مگر تو بخواهی
حد اقل ارزوهایم را براورده کن
اگر هم این روزها پرپر شوم
...
میخوانی و میروی و میگویی چه خوب است
ای انکه این هارا میگویی
اینها حرف دل است
و زمانی که دل حرف زد
و خنده از لبانت پاک نشد
بدان خیلی وقت است کارت از گریه
گذشته
نه مرگ میخواهم نه زندگی
پوچم
پوچی فقط پوچ است و هیچ
تکیه بر خودم کردم
اما خودم نیز رهایم کرد
حال چه خواهم کرد؟
نمیدانم
نمیدانم شاید هم نخواهم دانست
همین است زجر این روزهای من
که هر چقدر مینویسم
حالم بدتر مشود